مقاله و مبانی نظری و پیشینه تحقیق درمان وجودی، معنادرمانی ،روان درمانی و مشاوره گروهی، احساس تنهایی ،امید ،بازنشستگی
در قالب word و در 76 صفحه و قابل ویرایش
فهرست مطالب:
مبانی نظری پژوهش
الف)درمان وجودی
مقدمه ای بر نظریه معنادرمانی
قوانین درمعنا درمانی
فرانکل سه قانون بنیادی را درمعنادرمانی مطرح میکند
ب) نظریه معنی درمانی ویکتور فرانکل
پیشنهادهایی برای جستجوی معنا
اضطراب
مداخله درمانی در نظریه معنا درمانی
آموزش اهمیت قبول مسئولیت برای معنا
کمک به مراجعان برای گوش دادن به ندای وجدان
پرسش از مراجعان درباره معناها
چشم اندازهای وسیع در مورد منابع معنا
ایجاد معنی زندگی از طریق روش آموزش سقراطی
استخراج معنا از طریق نمایش
پیشنهاد معنا
تجزیه و تحلیل رویا
توضیح دادن
به کارگیری تشبیهات
قصد متضاد(متناقض)
کاربرد معنادرمانی درسالمندان
ج )روان درمانی ومشاوره گروهی
تعریف گروه ومشاوره گروهی
اهداف مشاوره گروهی
انتخاب اعضای گروه
مراحل مشاوره گروهی
گروه درمانی وجودگرا
الف)مرگ و زندگی
ب)آزادی، مسئولیت و انتخاب
ج)انزوا و عشق ورزیدن
د)معنا وبی معنایی
د )احساس تنهایی
تاریخچه
تعریف احساس تنهایی
نظریات مربوط به احساس تنهایی
نظریه های جدیدتر درباره احساس تنهایی
اگزیستانسیالیسم واحساس تنهایی
مبنای اگزیستانسیالسیم:
تفاوتهای تنها بودن واحساس تنهایی
دلایل احساس تنهایی
رویکرد ها نسبت به احساس تنهایی
-رویکرد روان تحلیلی
-رویکرد نیازهای اجتماعی
-رویکرد وجودگرایی
-رویکرد شناختی
تنهایی در پیران
و )امید
نظریه امید
تعریف امید
الف )اهداف
ب )راه های تفکر
ج )کارگزار فکر
نا امیدی
از امید و معنا تا ناامیدی و بی معنایی در زندگی
ی )بازنشستگی
مقدمه
تعاریف بازنشستگی
تئوری های بازنشستگی
مراحل بازنشستگی
پیشینه تجربی پژوهش
تحقیقات داخل کشور
تحقیقات خارج از کشور
منابع
مقدمه
در این فصل ابتدا سعی بر آن است پیشینه و ادبیات تحقیق با توجه به رویکرد های مربوط به آن بیان گردد و سپس به تحقیقات انجام شده درمورد موضوع پژوهش در ایران و خارج از ایران اشاره میشود. نظریه های ارائه شده دراین فصل عبارتند از: الف ) درمان وجودی ب) معنادرمانی ج) روان درمانی و مشاوره گروهی د) احساس تنهایی و) امید ی) بازنشستگی است.
مبانی نظری پژوهش
الف)درمان وجودی
روان درمانی وجودی که رویکردی فلسفی درباره مردم و وجودشان دارد به موضوعات و مضامین مهم زندگی میپردازد.روان درمانی وجودی عمدتا نوعی نگرش نسبت به برخی مضامین محسوب میشود تا یک رشته فنون و روش ها. این مضامین عبارتند از: مرگ و زندگی، آزادی، مسئولیت پذیری در قبال خود و دیگران، معنایابی و کنارآمدن با بی معنایی. روان درمانی وجودی بیش از درمان های دیگر به آگاهی انسان ها در مورد خودشان میپردازد و آنان را وا- میدارد آن سوی مشکلات و وقایع را ببینند. انسان ها جدای از دیگران وجود ندارند، در نتیجه برقراری روابط صادقانه و صمیمی با دیگران دردرمان وجودی خیلی مهم است(شارف،2000 ترجمه فیروزبخت،1381) .
تفکر وجودی به این امر اشاره دارد که تفاوت واقعی انسان ها با سایر موجودات در این است که انسان ها ظرفیت و توانایی لازم برای خود رهبری و ارائه رفتارهای آگاهانه و ارادی را در اختیار دارند. به همین سبب لازم نیست که افراد مانند اشیائی منفعل قربانی فشارهای اجتماعی، محرک های محیطی و نیازهای خود باشند(کوری، 1995 ترجمه شفیع آبادی و حسینی،1385).
شاید فیلسوفی که بیشترین تاثیر را در پیدایش درمان وجودی داشته است مارتین هایدگر باشد.کتاب بودن وزمان هایدگر نقش مهمی در درمان وجودی دارد چون روی آگاهی بر زمان یا به قول خودش دیزاینتاکید دارد که معنایش « بودن در این دنیا» است. منظور از دیزاین، رسیدن به سطوح بالای هشیاری و بی نظیری است که با بررسی خود، دیگران و دنیا به دست میآید(شارف، 2000 ترجمه فیروزبخت،1381).
لودینک بیسوانگر، مدارد باسو ویکتورفرانکل با الهام از فلسفه وجودی جزء اولین طرفداران روان پزشکی وجودی بوده اند. البته آنها درنوشته های خود نظریه ای دقیق و مشخص در باب روان درمانی ارائه نداده اند. حتی باس مینویسد« امیدوارم روان شناسی وجودی هرگز صاحب نظریه به معنای نوین علوم طبیعی نشود» دغدغه این افراد بیشتر معنای وجود و تاثیرات جانبی آنها بوده است(هال و لیندزی،1985).
رویکرد وجودی دیدگاه جبرگرایانه از ماهیت بشر، که به وسیله روان کاوی سنتی و رفتارگرایی رادیکال مورد حمایت واقع میشود را رد میکند. روان کاوی عواملی مانند نیروهای ناخودآگاه، سایق های غیر منطقی و رویدادهای سرکوب شده گذشته را مانع بروز آزادی میداند. در عین حال بر آزادی ما جهت ساختن اوضاع و شرایط تاکید میکنند. این رویکرد بنا را بر این میگذارد که ما آزاد و مسئول انتخاب ها و اعمالمان هستیم. ما سازمان دهنده زندگی خود بوده و خطوط روشنی را برای آینده ی آن طراحی میکنیم. گفتار اساسی این رویکرد این است که ما قربانی اوضاع و شرایط نیستیم. یک هدف اصلی درمان این است که مراجعان را برای تامل کردن بر زندگی خود تشویق نمائیم، تا سلسله مراتب شان را بازشناسی کنند و بر اساس آن تصمیم گیری کنند. به محض این که مراجعان سلسله مراتب بازشناسی روش ها را بدون مقاومت بپذیرند میتوانند یک مسیر آگاهانه را در زندگی انتخاب نمایند(کوری، 1990).
مقدمه ای بر نظریه معنادرمانی
در شهر وین، پایتخت اتریش و در قاره اروپا سه مکتب روانشناسی بنیان گذاشته شده است.مکتب روانکاوی فروید، مکتب روانشناسی فردی آدلر و مکتب معنادرمانی فرانکل. فرانکل بنیادگذار مکتب معنادرمانی دربیست و ششم مارس سال 1905 در وین متولد و در دوم سپتامبر سال1997 در سن 92 سالگی در گذشت.
آلمانی ها فرانکل را در سن 37 سالگی دستگیر کردند و به اردوگاه وحشتناک آشویتس منتقل کردند. دراردوگاه که همه چیز را از او گرفته بودند؛ این شیوه تفکر در فرانکل بوجود آمد که میگفت:مهم آن نیست که من چه میخواهم باشم؛مهم آن است که من چه کسی باید باشم.در ارتباط با مفهوم بودن برای او سئوال انسان بودن مطرح شد.او معتقد بود که انسان بودن یعنی مسئول بودن، تصمیم گیرنده، موضع گیرنده و ارزشیابی کننده بودن است. لذا از همان ابتدا مفاهیمی چون : مرگ و زندگی، روح و معنا ذهن فرانکل را به خود مشغول کرد. به عقیده او ما انسان ها سئوال کننده نیستیم، جواب دهنده هستیم. ما باید به سئوال هایی که زندگی از ما میکند با آزادی و احساس مسئولیت کامل پاسخ دهیم. در انتخاب جوابی که انسان به سرنوشت خود میدهد و انتخاب نگرشی که در مقابل سرنوشت خود بر میگزیند، آزاد است. در نتیجه مسئول جوابی است که به سرنوشت میدهد و مسئول شیوه تفکر و نگرشی است که انتخاب میکند. انسان باید پاسخی دهد که در شان انسان است. فرانکل روزی به شاگردانش گفت: من معنای زندگی خود را در این میبینم که به دیگران کمک کنم تا آنها در زندگی خود یک معنا بیابند. او همیشه با انسان هایی روبرو میشد که پرسش هایی درباره معنای زندگی مطرح میکردند. فرانکل معتقد بود: مشکل انسان امروز بی معنا بودن زندگی، خلا وجودی و ناکامی وجودی است. انسان سالم از نظر فرانکل، انسانی از خود فرارونده و معنا خواه است. معنا خواهی قویترین نیرودر انسان است. معنا چشمه ای است که هرگز خشک نمیشود اما طراوت انسان بودن بدون آن خشک میشود(کیمبل، 1989).
قوانین درمعنا درمانی
فرانکل سه قانون بنیادی را درمعنادرمانی مطرح میکند
1-معنا درزندگی وجود دارد و آن را میتوان جستجو و کشف کرد؛ اما انسان نمیتواند معنا را به دلخواه بوجود آورد و آن را درافکارش بسازد. انسان جستجو کننده معنا است و نه بوجودآورنده آن.
2-معنا وسیله ای برای کامروایی انگیزه ها ویا دستاویزی برای رسیدن به هدف نیست.تحقق معنا خود هدف است.
3-علت بیماری ها و اختلالات روانی بی معنایی زندگی است. کار و فعالیت زیاد باعث بیماری روانی نمیشود، بلکه علت بیماری بی معنا بودن زندگی است.
فرانکل معتقد است که درست در جایی که ما با یک موقعیت رو به رو میشویم که به هیچ روی نمیتوانیم آن را تغییر دهیم از ما انتظار میرود که خود را تغییر دهیم، رشد کنیم، بالغ شویم و از خود فراتر رویم. فرانکل در آشویتس و در بند نازی ها با تمام وجود به این نتیجه رسیده بودکه: رنج هر زمانی معنایی دارد، وقتی تو خودت آدم دیگری بشوی. زیر ضربه های چکش سرنوشت و آتش گداخته رنج، زندگی شکل میگیرد.
در معنادرمانی صحبت ار آزادی روح انسان میشود. انسان تحت نفوذ قوانین جبری قرار نگرفته است. انسان حق این انتخاب را دارد که در برابر موقعیتی که قرار میگیرد چه نگرشی برگزیند؟ تصمیم گیری به انسان واگذار شده است. هیچ عاملی این قدرت را ندارد که تعیین کند انسان در برابر سرنوشت غیر قابل تغییر، چگونه فکر کند و چگونه رفتار نماید. انسان همیشه مسئول اعمال و گفتار خود خواهد بود.
ب) نظریه معنی درمانی ویکتور فرانکل
ریشه های معنا درمانی به نوعی به کارهای آلفرد آدلر برمی گردد. آدلر اولین روانشناسی است که در مورد معنا در زندگی به بحث پرداخت. او در سال 1931 کتاب معنای زندگی را نوشت.ویکتور فرانکل رهبر اصلی معنی درمانی و رولومی از بزرگان وجودگرایی به خاطر وارد کردن این مبحث به روانشناسی نسبت به آدلر ابراز دین کرده اند.
( فرانکل، به نقل از علیزاده،1383 ) در مورد آدلر میگوید:« آنچه او به دست آورد و انجام داد کمتر از یک جریان کپرنیکی نبود بلکه بالاتر بود. او را میتوان اندیشمندی وجودی و پیشگام جنبش وجودی-روانپزشکی به شمار آورد».
به هر حال ریشه معنادرمانی به کوشش های اولیه فرانکل برای یافتن معنا در زندگی خودش برمی گردد. فرانکل در رابطه با سنین جوانی اش میگوید:« من مجبور بودم از میان جهنمی از ناامیدی که در ارتباط با یک بی معنایی آشکار در زندگی ام حاصل شده بود عبور کنم. مجبور بودم از میان نهایت پوچی در زندگی بگذرم تا اینکه نهایتا توانستم به یک رشد خوبی در رابطه با مصونیت از پوچی برسم و درنتیجه توانستم معنادرمانی را توسعه دهم(بهفر،1384 ).
معنا درمانی روشی از رویکرد وجودی است که زمینه ی فلسفی و نظری عالی برای کار گروهی فراهم میآورد. معنادرمانی میتواند ساختار مفهومی را برای کمک به مراجعان جهت چالش با یافتن معنی در زندگی شان آماده کند(کوری، 1995، نقل از پورابراهیم،1385 ).
معنادرمانی از لحاظ محتوا کاملا شبیه تحلیل وجودی کلاسیک است، اما فرانکل در درمان، برای معنا جایگاه مهمتری قائل است. در حالی که تحلیل وجودی به نوعی درمان متکی است که شباهت زیادی به روان کاوی دارد، معنادرمانی از نظرشکل، به درمان های کوتاهی چون درمان آدلری نزدیک تر است. معنادرمانگران گر چه اغلب به صورت صمیمانه و مقبول درباره ی موضوعات فلسفی بحث میکنند، برای این که درمان جو را متقاعد سازند که نگرشی آگاهانه تر و مسئولانه تر نسبت به خلاء وجودی زندگی خود اختیار کند، به شیوه های مختلف او را مواجهه میدهند، به او تذکر میدهند و برایش دلیل و برهان میآورند. نوشته های مربوط به درمان(فرانکل، 1963، 1967) نشان میدهند که فنون درمانی، علاوه بر مواجهه دادن ها و تعبیرها، به مقدار زیاد به قانع سازی و استدلال نیز متکی هستند. به نظر میرسد که معنادرمانی نوعی هشیاری افزایی باشد که به ترکیب پس خوراند شخصی و آموزش قانع سازی در قالب فلسفه وجودی متکی است(پروچاسکاو نورکراس،1957، ترجمه سیدمحمدی،1383).
اصول و روش درمانی فرانکل را لوگوتراپی تشکیل میدهد، لوگوتراپی روشی است که در آن بیمار در جهتی راهنمایی میشود که معنی زندگی خود را بیابد، بنابراین اصول لوگوتراپی تلاش برای یافتن معنی در زندگی است که اساسی ترین نیروی محرکه هر فرد در دوران زندگی اوست. به طور کلی انسان در این دیدگاه، انسان واحدی است که دارای سه جنبه یا بعد بدنی(فیزیکی)، ذهنی(روانی) و معنوی است، دو جنبه اول در ارتباط تنگاتنگ قرار دارند و مجموعا² روان-تن را تشکیل میدهند و عواملی ارثی و فطری مثل سائق های ذاتی را شامل میشوند. روانکاوی فروید، آدلر و یونگ در درک این ابعاد کمک شایان توجهی کرده اند، بخصوص در بعد روانی آن لکن جنبه معنوی را که یک بعد مشخص انسان است نادیده گرفته- اند.
لوگوتراپی در واقع بر بعد سوم انسان یعنی جنبه معنوی تاکید میکند. بعد معنوی اولین خصوصیت از سه خصوصیت انسان است که او را از سایر حیوانات متمایز میکند واز وجود آن، وجدان، عشق و زیباشناسی مایه میگیرند، دومین خصوصیت وجود انسان آزادی است، اگر چه او از شرایطی که درآن زندگی میکند، آزاد نیست، اما در این که در مقابل آنها چه موضعی بگیرد آزاد است.آزادی انسان نه تنها به مفهوم رها شدن از چیزی است بلکه در تعلق داشتن به چیزی دیگر است و این حالت به گفته فرانکل مسئولیت انسان را تشکیل میدهد، انسان از نظر این مکتب، درمقابل خودش، وجدانش و خدایش مسئول است(دژکام،1366).
معناجویی در این مکتب بسیار مورد تاکید است. این معناجویی نیرویی متضاد با لذت جویی که روانکاوی فروید بر آن استوار است و همچنین قدرت طلبی مورد تاکید آدلر است. فرانکل معتقد است که انسان قادر است و میتواند به خاطر ایده ها و ارزش هایش زندگی کند و یا در این راه جان ببازد. معنی خواهی انسان ممکن است با ناکامی مواجه گردد که لوگوتراپی آن را ناکامی وجودی مینامد. واژه وجود به سه صورت به کار برده میشود که عبارتند از:
1- خود وجود(بویژه حالات وجودی انسان)
2- معنای وجود
3- معنی خواهی( کوشش برای یافتن معنای واقعی در زندگی شخصی).
بستن *نام و نام خانوادگی * پست الکترونیک * متن پیام |
استان: کردستان، شهرستان : سقز
شماره تماس:: 09189763156
ایمیل : omidarzy@yahoo.com
کد پستی : 6683193643