مقاله و مبانی نظری نارسا خوانی و روشهای درمان نارساخوانی
در قالب word و در 33 صفحه و قابل ویرایش
فهرست مطالب
مقدمه
نارساخواني
شيوع نارساخواني
ویژگی ها
سير و پيشآگهي
علائم باليني نارساخوانی
تشخيص افتراقي
جنسیت و نارساخوانی
مشکلات هیجانی- رفتاری کودکان نارساخوان
دیدگاه ها و سبب شناسي نارساخواني
طبقه بندی نارساخوانی
پیشینه پژوهش
پژوهش های خارجی
پژوهش های داخلی
منابع فارسی
منابع انگلیسی
دیدگاه ها و سبب شناسي نارساخواني
درطول تاريخ، متخصصان با توجه به ديدگاه نظري خود به تبيين نارساخواني پرداختهاند. تانمر (2011) معتقد است به دليل وجود تعاريف و تبيينهاي متفاوت از نارساخواني، علت واحدي نميتواند مفهوم نارساخواني را روشن سازد. لذا نارساخواني باید درسطوح عصبشناختي، ژنتيکي، حرکتي، شناختي، رفتاري و محيطي تبيين گردد (ريد، 2003). به طور کلی، متخصصان عصبشناختی بر اين باور هستند که نارساخواني يک اختلال رشدي-عصبي است که مبناي زيستشناختي دارد، درحالي که متخصصان تعليم وتربيت و روانشناسان معتقدند که نارساخواني بايد در سطح شناختي و رفتاري تبيين گردد. یکی از مهمترین عوامل سبب ساز نارساخوانی، عوامل ژنتيکي هستند که در بروز اختلالات خواندن نقش مهمي دارند. مطالعات نشان ميدهند که 35 تا 40 درصد بستگان درجه اول کودکان نارساخوان دچار نوعي ناتواني در خواندن هستند. مطالعات نشان دادهاند که آگاهي واج شناختي (توانايي رمزگشايي اصوات و درک کلمات) با کروموزوم 6 ارتباط دارد. به علاوه توانايي شناسايي کلمات واحد با کروموزوم 15 ارتباط دارد (پورافکاری، 1386/2007). تحقيقات دیگر نیز نشان ميدهند که ژنهاي مشخصکننده نارساخواني بر روي کروموزوم 15 و کروموزوم 6 (پیر، 2008) مشاهده شدهاند. لذا ارتباط عوامل ژنتيک با نارساخواني منجر به شناسايي زودهنگام کودکان نارساخوان ميگردد (ريد، 2003). به اعتقاد متخصصان علوم اعصاب، نارساخواني مبنای عصبشناختي دارد و مشکل افراد نارساخوان در کسب مهارتهاي خواندن، از کارکرد مغزي نابهنجار ريشه ميگيرد. مغز افراد نارساخوان از نظر ساختاري و کارکردي از مغز افراد بهنجار متفاوت است. مطالعات پژوهشی درباره مغز افراد نارساخوان، بيشتر از نوع مطالعات کالبدشکافي بعد از مرگ بوده است. در اين پژوهشها از فنون تصويربرداري جديد مغز و مطالعات ژنتيک ناتوانی های يادگيري استفاده ميشود (نیکولسون، فاوست و دیان، 2010). نتايج پارهاي از تحقيقات با استفاده از MRI نشان دادهاند در کودکان دارای ناتوانی های يادگيري، لوب گیجگاهی نيمکره چپ نسبت به نيمکره راست ازعدم تقارن کمتري برخوردار است. مطالعات توموگرافي با نشر پوزيترون (PET) برخي محققان را به اين نتيجه رساند که الگوهاي جريان خون قطعه گيجگاهي نیمکره چپ در حين تکاليف زباني در کودکان نارساخوان با ساير کودکان متفاوت است. همچنين برخي مطالعات تجزيه سلولي نشان داد که در افراد نارساخوان، در دستگاه مولکولي بينايي (که درحالت طبيعي دارای سلولهاي بزرگ است) تنههاي سلولي کوچکتر و نامنظمتر از حد انتظار وجود دارد. تحقيقات اخير در رشته عصب روانشناسی و علوم عصبي حاکي از آن است که احتمالا نقطه ضعف کودکان نارساخوان بيشتر در حافظه فعال و فرآيندهاي رمزگرداني است تا توجه يا حافظه طولانی مدت. فرض بر اين است که عوامل مربوط به رشد نیز در بروز ناتوانی های خواندن نقش موثری دارند (پورافکاری، 1386/2007). افراد نارساخوان در مقايسه با افراد بهنجار، فعاليت کمتري در نيمکره چپ مغز دارند. موتر (2005) بر اساس اسکنهاي PET گزارش نمود که افراد بزرگسال نارساخوان هنگام خواندن با صداي بلند و در طي بازشناسي کلمه و غيرکلمه نسبت به گروه کنترل در ناحيه کرتکس گیجگاهی پس سري چپ فعاليت کمتري را نشان دادهاند. اين يافتهها ممکن است حاکي از آن باشد که تفاوتهاي پردازش بين کودکان و بزرگسالان نارساخوان ناشي از نارسايي در پردازش نيمکره مغزي چپ است. موتر (2005) اظهار ميدارد افراد نارساخوان ممکن است در سطح عصب شناختي، نابهنجاريهاي ميکروسکوپي کورتيکال به شکل جابجایی قشرمغز و اختلال در لایه های قشر مغز داشته باشند (نقل از ريد، 2003).
اغلب مربيان احساس ميکنند که محيطهاي نامناسب يا يادگيري ضعيف به طور معناداري با مشکلات يادگيري و رفتاري اکثر کودکان نارساخوان مرتبط است. شواهدي وجود دارد مبتنی بر این که مشکلات اکثر دانشآموزان نارساخوان از طريق آموزش منظم و مستقيم اصلاح ميشود و برنامههاي آموزشي ضعيف، فقدان فعاليتهاي انگيزشی و مواد و روشهاي نامناسب به عنوان علت ناتوانیهای يادگيري دوران کودکي شناخته شده است. بنابراين، تنظيم غيراصولي برنامههاي درسي، متراکم کردن مواد آموزشي، تاکيد بر محفوظات، عدم استفاده از مواد آموزشي مرتبط، بيتوجهي نسبت به نيازها و ويژگيهاي فردي دانشآموزان و ناتواني در طراحي و اجراي برنامههاي آموزشي انفرادي از جمله عوامل محيطي سبب ساز ناتوانی های يادگيري است (نادری و سیف نراقی، 1388). شواهد پژوهشی مختلف نشان میدهند که معمولا از هر سه کودک نارساخوان، دو کودک داراي تضادورزي، پرخاشگري، درخودماندگی، بی اختیاری ادرار ثانویه و اختلالهاي خواب هستند. اما عقايد درباره تفسير اين اختلالها متفاوتند (دادستان، 1389).
برخي از محققان، اختلالهاي رفتاري را پيامد مستقيم نارساخواني و ناکاميهاي ناشي از آن ميدانند. براي مثال تمپل (2010)در بررسي 200 کودک نارساخوان به اين نتيجه رسید که بينظميهاي ذکر شده در 80% موارد پس از آموزش خواندن ظاهر ميشوند و بروز اختلال به بازخورد خانواده نيز وابسته است. هنگامي که والدين تفاهم و محبت نشان ميدهند، اختلالهاي رفتاري بهندرت مشاهده ميشوند و وقتي طرد کننده و انعطاف ناپذيرند، مشکلات زيادي به وجود ميآيد. اين احتمال وجود دارد، در گروهي از نارساخوانها، اختلالهاي رفتاري داراي جنبه نخستين باشد. افراد اين گروه، کودکاني هستند که در همه سطوح تحولنايافتهاند، فاقد کنجکاوي عقلي ميباشند و با خود و جهان پيرامون خود سازش نايافتهاند. بدين ترتيب مشکلات خواندن در آنها به تشديد تحول نايافتگي و افزايش وابستگي به محيط (بخصوص مادر) منجر ميشود و نسبت به مدرسه رغبتي نشان نميدهند. بالعکس، در گروهي ديگر از نارساخوان ها، مشکلات رفتاري جنبه ثانوي واکنشی دارند. براي اين گروه از کودکان، نارساخواني يک شکست است؛ شکستی که برحالت عاطفي آنها تاثير ميگذارد، موجب پرخاشگري يا بازداري ميشود، ضمن آنکه انزجار خاصي را نسبت به زبان نوشتاري در آنها به وجود ميآورد (دادستان، 1389).
طبقه بندی نارساخوانی
بسياري از متخصصان عصب روانشناسی، نارساخواني را به دو طبقه کلي تقسيم نمودهاند (نلسون، 2007):
الف ـ نارساخواني اکتسابي : اين طبقه به توصيف نوعي از ناتوانی خواندن ميپردازد که بر اثر آسيب مغزي در افرادي ايجاد شده که قبلاً سطح توانايي خواندن آنها بهنجار بوده است.
ب ـ نارساخواني تحولي : عبارت است از اختلال در شناسايي کلمات برمبناي شکلهاي ديداري آنها. براساس ويژگيهاي فوق، نارساخواني تحولي نوعي اختلال خاص خواندن است که کودکان مبتلا عليرغم داشتن هوشبهر طبيعي و آموزش مناسب و فقدان نارسايي حسي آشکار، در زمينه خواندن دچار مشکل هستند. کودکان دارای نارساخوانی تحولي در زمينههاي آواشناسي، رمزگرداني کلمات منفرد، سرعت خواندن، مهارتهاي بازشناسي کلمات به طور مجزا و صحيح، درک متن و در ساير فرایندهاي زبان از جمله نحو و معنا، نارسايي دارند (کنت، 2008). پارهاي از محققان بر اين باورند که «نارسايي در پردازش گيجگاهي» علت اصلي نارساخواني تحولي است (کیبی، 2009).
شيوع نارساخواني
نارساخواني شايعترين نوع ناتوانی يادگيري است که مورد شناسايي قرار گرفته است به طوری که 80 درصد کودکان دارای ناتوانی های يادگيري، نارساخوان ميباشند (فلوری، 2009). پارهاي از محققان براين باورند که ميزان شيوع نارساخواني به تعريف و ملاکهاي تشخيصی بستگی دارد (مک کامیک، 2010). محققان مختلف به دليل وجود تعاريف و تبيينهاي متفاوت از نارساخواني، ارقام متفاوتي را درباره فراواني اين اختلال ارائه دادهاند. اغلب محققان رقم 4% را پذيرفتهاند. در آمريکا نيز حدود 4درصد از کودکان سنين مدرسه نارساخوان هستند که ميزان شيوع آن بين 2 تا 8 درصد است (پورافکاری، 1386/2007). براساس نتايج تحقيقات سیف نراقی و نادری (1388)، ميزان شيوع ناتوانی های يادگيري در ايران 11 درصد اعلام شده است که حداقل 9 درصد آن را کودکان نارساخوان تشکیل میدهند
بستن *نام و نام خانوادگی * پست الکترونیک * متن پیام |
استان: کردستان، شهرستان : سقز
شماره تماس:: 09189763156
ایمیل : omidarzy@yahoo.com
کد پستی : 6683193643