مقاله و مبانی نظری درمان شناختی رفتاری(cbt)
در قالب word ودر 37 صفحه و قابل ویرایش
فهرست مطالب
درمان شناختی رفتاری
هدف درمان شناختی- رفتاری
ویژگیهای اصلی درمان شناختی-رفتاری
اصول درمان شناختی رفتاری
انواع درمان شناختی رفتاری
مولفههای درمان شناختی رفتاری
کاربردهای درمان شناختی رفتاری
مفاهیم اصلی رویکرد شناختی رفتاری
قانون بندی ها
رابطه شناخت با هیجانات
نظریه ساختار شخصیتی
آسیب شناسی روانی
اجزاء مداخله شناختی رفتاری
تکنیکهای درمان در نظریه شناختی
سنجش در مداخله شناختی رفتاری
سوابق پژوهش
منابع
درمان شناختی رفتاری
مبانی نظری درمان شناختی رفتاری بواسطه نتایج تعدادی از تحقیقات مهم تکامل یافته است. یکی از اولین عوامل موثر، کارهای پاولف و شرطی سازی کلاسیک بود. پاولف با همراه کردن های مکرر نشان داد که چگونه پاسخ های طبیعی (مانند ترشح بزاق) میتواند با محرک های خاصی (مثل صدای زنگ) رابطه پیدا کنند (شرطی شدن) این تحقیق نشان داد که پاسخ های هیجانی (مانند ترس) میتوانند توسط اتفاقات و موقعیت های خاص شرطی شوند (استالارد، 2013؛ ترجمه روحی و گودرزی، 1394).
شرطی سازی کلاسیک توسط ولپی (1958) به رفتار انسان و مشکلات بالینی گسترش یافت. ولپی شیوه حساسیت زدایی منظم را به وجود آورد .با همراه شدن محرک های ترس آور با محرک دومی که پاسخ متضادی را ایجاد میکند (مانند آرمیدگی)، از پاسخ ترس ممانعت متقابل صورت میگیرد. در حال حاضر از این شیوه به طور وسیعی در درمان بالینی استفاده می¬شود و شامل ارایه تدریجی محرک های ترس آور بر اساس جدول سلسله مراتب موقعیت های ترس آور در حالت آرمیدگی است، این عمل هم در تصویر سازی ذهنی وهم در واقعیت انجام میشود (مک مولین، 2014). دومین عامل موثر در ایجاد درمان شناختی رفتاری ،کارهای اسکینر (1974)بود که به نام شرطی ساز ی کنشگر معروف است و بر ارتباط بین پیش آیند (شرایط، موقعیت)، پیامد (تقویت) و رفتار متمرکز است. اگر رفتار خاصی به این دلیل که پیامد مثبتی از پس آن میآید یا پیامد منفی به دنبال آن نباشد، افزایش پیدا کند گفته میشود که رفتار تقویت شده است (همان منبع).گسترش رفتار درمانی به سمت فرآیندهای شناختی به طور عمده به وسیله آلبرت بندورا (1977) و با تدوین نظریه های یادگیری اجتماعی صورت گرفت. در این نظریه اهمیت محیط همچنان مهم در نظر گرفته شد، در حالی که هم زمان تاثیر شناختی که بین محرک و پاسخ مداخله میکرد نیز مهم بود. این نظریه بر این نکته تاکید دارد که یادگیری میتواند بر اساس تماشا کردن شخص دیگر صورت گیرد، و الگویی از خود کنترلی بر اساس خود مشاهدهای، خود ارزیابی و تقویت خود مطرح میکند (استالارد، 2013؛ ترجمه روحی و گودرزی، 1394).
مداخله شناختی رفتاری بر اساس چند رویکرد درمانی مهم ایجاد شده است که علاوه بر عوامل ذکرشده بیشترین سهم را در شکل گیری این نظریه درمانی داشته است که عبارتند از :
کارهای میچنبام (1975)و تعلیم خود آموزی ناشی میشود .این رویکرد بر این ترتیب تغییر خودآموزی میتواند منجر به رشد تکنیک های خود کنترلی مناسب تر شود. این الگو چشم انداز ی تحولی را اتخاذ کرده و فرآیندی را بررسی میکند که توسط آن افراد میآموزند رفتارشان را کنترل کنند. این فرآیند چهار مرحله دارد: که شامل مشاهده شخص دیگر در حال انجام کار، تحریک توسط شخصی دیگر در ارتباط با همان کار، صحبت با خود به صورت بلند، و سر انجام آموزش نجوا کردن با خود /صحبت با خود میگردد. ارتباط بین هیجان و شناخت توسط آلبرت الیس (1962)در درمان عقلانی هیجانی مطرح شد. در این مدل عنوان میشود که هیجان و رفتار از نحوه ی تعبییر رویدادها ایجاد میشود تا به خاطر خود رویدادها. بنابراین رویدادهای فعال کننده (A) وسط نظام باورها (B) ارزیابی میشوند واین امر به پیامدهای هیجانی (C) منجر میشود. باورها ممکن است منطقی و یا غیر منطقی باشند.نقش شناخت های ناسازگارانه و تحریف شده در ایجاد و تداوم افسردگی توسط کارهای آرون بک پیگیری شد و در کتاب درمانی شناختی افسردگی به چاپ رسید. (مک مولین، 2014). این الگو نشان میدهد که افکار ناسازگارانه درباره ی خود،دنیاو آینده (سه بعد شناخت) منجر به تحریف های شناختی میشود که باعث بوجود آمدن هیجان منفی میشود. در این الگو، توجه خاصی به مفروضات اساسی یا طرحوارهها یعنی باورها ی نسبتا ثابتی که در کودکی نسبت به حوادث شکل میگیرند،می شود. زمانی که این باورها ی ثابت فعال شوند،مجموعه ای از افکار خودکار تولید میکنند. این افکار و باورهای خودکار ممکن است در معرض رشته ای از تحریف ها یا اشتباه های منطقی قرار گیرند،و با منفی ترشدن این شناخت ها ،حالت افسردگی ایجاد میشود. (همان منبع).
رابطه بین فرآیندهای شناختی و سایر حالت های هیجانی ومشکلات روان شناختی مشخص شده است.(بک و همکاران،1985;هاوتن و همکاران،1989).تمایل به کار در این زمینه به اکتشافات بیشتری درباره ارتباط بین باورها/طرحواره ها با ایجاد و تداوم مشکلات روان شناختی ،منجر شده است. کارهای یانگ (1990)از این دسته هستند ،او عنوان کرد که طرحواره های ناسازگارانه شناختی که در خلال کودکی شکل میگیرند پایه های تشکیل الگوهای محکم به شکست رفتار میشوند ودر تمام طول زندگی هم تکرار میشوند.طرحواره های ناسازگارانه باسبک های فرزند پروری خاصی همراه هستند،ودر صورتی که نیازهای هیجانی پایه ای افرد برآورده نشوند،رشد میکنند. مدارکی در حمایت از وجود 15 طرحوارهی اولیه شده است. آزمون تجربی این رویکرد هنوز ضروری است،هر چند اگر این مساله به اثبات برسد،این سوال برای کسانی که نوجوانان کار میکنند پیش میآید که آیا فرایندهای سازگارانه تر شناختی را میتوان گسترش داد و آیا مشکلات سلامت روانی آینده کمتر خواهد شد. (مک مولین، 2014).
مولفههای درمان شناختی رفتاری
مردم غالباً افکار و احساساتی را تجربه میکنند که باعث تشدید یا تقویت باورهای معیوب و نادرست در آنان میگردد. چنین باورهایی میتواند به رفتارهای مشکلزا منجر گردد و جنبههای مختلف زندگی فرد شامل خانواده، روابط عاطفی، کار و تحصیل را تحت تاثیر قرار دهد. برای مثال، فردی که اعتماد به نفس پائینی دارد ممکن است افکار منفی درباره توانائیها و قابلیتهای خود را تجربه کند. در نتیجه این الگوهای فکری منفی، ممکن است او شروع به کنارهگیری از اجتماعات کند و یا از فرصتهای پیش آمده برای ارتقاء در کار یا مدرسه صرفنظر کند.
درمانگر شناختی رفتاری، برای مبارزه با این افکار و رفتارهای مخرّب، ابتدا به بیمار کمک میکند تا باورهای مشکلزای خود را شناسایی کند. این مرحله که تحلیل عملکردی نام دارد برای یادگیری این که چگونه افکار، احساسات و موقعیتها میتوانند در رفتارهای ناسازگارانه نقش داشه باشند اهمیت دارد. این فرایند ممکن است سخت و پیچیده باشد، به ویژه برای بیمارانی که با دروننگری مشکل دارند، امّا نهایتاً میتواند به شناخت خود و بینشی که بخش اصلی فرایند درمان است منجر گردد.
بخش دوم درمان شناختی رفتاری بر رفتارهای واقعی که در مشکل دخیل هستند تمرکز دارد. بیمار شروع به یادگیری و تجربه مهارتهای جدیدی میکند که میتوانند بعداً در وضعیتها و شرایط واقعی به کار گرفته شوند. برای مثال، فردی که از اعتیاد رنج میبرد ممکن است به تجربه مهارتهای انطباقی و روشهای تمرینی جدیدی برای اجتناب از موقعیتهای اجتماعی که میتواند باعث عود بیماری گردد بپرداد.
در اغلب موارد، درمان شناختی رفتاری یک فرایند تدریجی است که به فرد کمک میکند تا گام به گام به سمت تغییر رفتار حرکت کند. مثال خوبی از رفتار درمانی، کاری است که درمانگر با مراجعه کننده خود برای غلبه او بر هراس از ارتفاع میکند. درمانگر ممکن است فرد را تشویق کند که از طریق آزمایش و تجربه، به تدریج با هراس خود از ارتفاع مواجه گردد. فرد ممکن است ابتدا خود را ایستاده بر بام یک ساختمان بلند و یا سوار بر یک آسانسور تصور کند. سپس فرد خود را به آرامی در معرض سطوح بالاتر و بالاتری از هراس خود قرار میدهد تا آن که سرانجام هراس او به طور کامل از بین برود (همان منبع)
درمان شناختی رفتاری
درمان شناختی رفتاری نوعی رواندرمانی است که به بیماران کمک میکند تا به درک افکار و احساساتی که بر روی رفتارشان تأثیر میگذارد، نایل گردند. درمان شناختی رفتاری در حال حاضر برای درمان تعداد زیادی از اختلالات، از جمله هراسها (فوبیا)، اعتیاد، افسردگی و اضطراب به کار گرفته میشود.
درمان شناختی رفتاری عموماً کوتاه مدت است و بر کمک به بیماران در پرداختن به یک مشکل خاص تمرکز دارد. در خلال دوره درمان، فرد یاد میگیرد که چگونه الگوهای فکری مخرّب یا مزاحمی که دارای تأثیرات منفی بر روی رفتارش هستند راشناسایی کند و تغییر دهد.(همان منبع).درمان شناختی رفتاری با چگونگی تعبییر حوادث و تجربه ها و همچنین با شناسایی و تغییر نقص ها یا تحریف هایی که در فرایند شناختی روی میدهد سرو کار دارد.روشی که در آن فرایندهای بد کارکردی شناختی آموخته میشوند،فعال میشوند و رفتار و احساس را تحت تاثیر قرار میدهند.این روش عمدتا بر اساس کارهای آرون بک است و در مدلی که در تصویر 2-1 نشان داده شده به صورت نمودار خلاصه شده است.
بستن *نام و نام خانوادگی * پست الکترونیک * متن پیام |
استان: کردستان، شهرستان : سقز
شماره تماس:: 09189763156
ایمیل : omidarzy@yahoo.com
کد پستی : 6683193643