مبانی نظری و پیشینه پژوهش تعاریف و ابعاد هوش سازمانی (فصل دوم)
در قالب WORD ودر 49 صفحه وقابل ویرایش
فهرست مطالب
مقدمه 13
بخش اول: مبانی نظری تحقیق 14
2-1 قسمت اول: هوش سازمانی 14
2-1-1 هوش چیست 14
2-1-2 هوش از منظر دانشمندان مختلف 16
2-1-3 انواع هوش 20
2-1-4 تعریف هوش سازمانی و تاریخچه آن 21
2-1-5 اهمیت هوش سازمانی برای سازمان 24
2-1-6 ویژگیهای هوش سازمانی 26
2-1-7 هوش سازمانی از دیدگاههای مختلف 26
2-1-7-1 دیدگاه معرفت شناختی 26
2-1-7-2 دیدگاه ماتسودا 27
2-1-7-3 دیدگاه هلال 29
2-1-7-4 دیدگاه مینچ (1996) 30
2-1-7-5 دیدگاه کرن 30
2-1-7-6 دیدگاه دیوید پرکینز 31
2-1-8 سه هوشمندی حیاتی در سازمانها 33
2-1-8-1 هوشمندی کسب و کار 33
2-1-8-2 هوشمندی استراتژیک 34
2-1-8-3 هوشمندی پولی 34
2-1-9 تفاوت هوش سازمانی و هوش کسب و کار 34
2-1-10 قانون آلبرشت 35
2-1-11 ابعاد هوش سازمانی از نظر کارل آلبرشت 36
2-1-12 توانمند سازهای کلیدی هوش سازمانی 38
2-1-13 ضرورت توجه به هوش سازمانی در سازمان 40
2-1-14 نقش رهبران در افزایش هوش سازمانی 42
2-1-15 گامهای اساسی استفاده درست از هوش سازمانی 42
2-1-16 بهبود هوش سازمانی 43
2-1-17 پیامدهای هوش سازمانی 45
2-1-18 هوش سازمانی مسیری که باید شرکتها و سازمانها طی کنند 46
2-1-19 چرا هوش سازمانی؟ 47
2-1-19-1 هوش سازمانی و کاهش هزینهها وافزایش درآمدها در سازمانها 48
2-1-20 فرآیند هوش سازمانی در سازمانها و شرکتها 49
2-1-20-1 مرحله برنامه ریزی و هدایت 49
2-1-20-2 مرحله اخذ اطلاعات از پایگاه اطلاعاتی 49
2-1-20-3 مرحله پردازش اطلا عات 50
2-1-20-4 مرحله آنالیز و تولید اطلاعات 50
2-1-20-5 خلاصه و جمع بندی 50
منابع
مقدمه
در عصر حاضر هرچه زمان به جلوتر میرود، با توجه به پیشرفت علوم و فنون و پیدایش نیازها و چالشهای جدید سازمانها نیز پیچیده تر و اداره ی آنها نیز مشکل تر میشود. این معنا زمانی پراهمیت خواهد شد که بپذیریم در هر سازمان امروزی علاوه بر منبع عظیم و خلاق انسانی هوشمند تکنولوژی هوشمندی نیز در فرآیند عملکرد و سازمان نقش موثری ایفا میکند. هوش سازمانی ترکیبی از تمام مهارتهای مورد نیاز و استفاده شده توسط سازمان است. این مهارتها هستند که به تغییرات منتهی میشوند، در عمل و عکس العمل سریع میشوند، انعطاف پذیر و راحت بودن را شامل میشوند و قادر به استفاده از تخیل میباشند. استفاده از مهارتهای ذکر شده نیاز به ساختار مناسب و عملکرد سازمان مدیریت موثر و استفاده از منابع انسانی، عواطف، تکنولوژی، دانش و یادگیری سازمانی و توانایی سازمان را در پی دارد.
در دنیای امروز ارتقا هوش سازمانی یکی از الزامات غیر قابل انکار برای اغلب سازمانها است تا بتوانند از طریق کسب و تجزیه و تحلیل اطلاعات و همین طور افزایش دانش و ایجاد آگاهی بر قابلیتهای خود بیفزایند.
هوش سازمانی به دنبال آن است که با سنجش وضعیت هوشمندی سازمان، تواناییها و ضعفهای آنها را شناسایی و بر اساس نتایج بدست آمده راه کارهای لازم را برای بهبود هوش سازمانی و در نهایت بهبود عملکرد سازمان ارایه نماید.
2-1 قسمت اول: هوش سازمانی
2-1-1 هوش چیست
هوش به یقین یکی از پر مشاجره ترین مباحث در روانشناسی است و به دلیل ابهام و پیچیدگی، مطالعات گسترده ای را در قرن اخیر به خود اختصاص داده است. هوش تداعی کننده منزلت پادشاه حیوانات برای انسان است که به مثابه با هوش ترین حیوان از حوزه¬ی علم زیست شناسی و جانور شناسی خارج شده است و علم روان شناسی آن را بررسی می¬کند. بسیاری از تحقیقات در این رشته بر تعریف هوش و دسته ای دیگر بر سنجش و اندازه گیری آن در سطح فردی متمرکز بوده است (قلی پور، 1385؛146).
هوش یک مفهوم مبهم است که در بسیاری از زمینهها سعی در تعریف آن شده است. بیش از دو هزار سال پیش ؛ افلاطون در کتاب « جمهوریت »، هوش را تعیین کننده اصلی جایگاه سیاسی و اجتماعی افراد تعریف کرد. اما مطالعه علمی هوش، از قرن نوزدهم با ایده تفاوتهای فردی در علم ژنتیک و تکامل آغاز شد. روانشناسان معتقدند هیچ شاخه ای از روانشناسی به اندازه مطالعه و ارزیابی هوش در بهزیستی انسان مؤثر نبوده است (اسماعیلی و گودرزی، 1386، 6).
در مورد مفهوم هوش، روانشناسان به دوگروه تقسیم بندی شدهاند: گروه اول بر این اعتقادند که هوش، از یک استعداد کلی و واحد تشکیل میشود، اما گروه دوم معتقدند انواع مختلف هوش وجود دارد. آنچه تعریف دقیق از هوش را دچار مناقشه میکند آن است که هوش یک مفهوم انتزاعی است و در واقع هیچ گونه پایه محسوس، عینی و فیزیکی ندارد. هوش، یک برچسب کلی برای گروهی از فرآیندهاست که از رفتارها و پاسخهای آشکار افراد استنباط میشود (گنجی، 1388، 24).
تعریف هوش، از نظر گاردنر، که بر مبنای به رسمیت شناختن اشکال گوناگون هوش است عبارت است از: قابلیت حل مسأله یا تولید (خلق) یک محصول، ساخت چیزی که دست کم در یک فرهنگ ارزشمند تلقی میشود.
ریموند کتل، نیز هوش رابا توجه با توانایی یا استعداد کسب شناختهای تازه و سپس تراکم شناختها در طول زندگی (یعنی کاربرد شناختهای قبلی در حل مسائل) بدین صورت تعریف میکند: مجموعه استعدادهایی که با آنها شناخت پیدا میکنیم، شناختها را به یاد میسپاریم و عناصر تشکیل دهنده فرهنگ را به کار میبریم تا مسائل روزانه را حل کنیم و با محیط ثابت و در حال تغییر سازگار شویم (عظیمی، 1387؛25).
به طور کلی تعاریف متعددی را که توسط روان شناسان برای هوش ارائه شده است، میتوان به سه گروه تربیتی (تحصیلی)، تحلیلی و کاربردی تقسیم کرد:
الف: تعریف تربیتی (تحصیلی) هوش
به اعتقاد روان شناسان تربیتی، هوش کیفیتی است که مسبب موفقیت تحصیلی میشود و از این رو یک نوع استعداد تحصیلی به شمار میرود. آنها برای توجیه این اعتقاد اشاره میکنند که کودکان باهوش نمرههای بهتری در دروس خود میگیرند و پیشرفت تحصیلی چشم گیری نسبت به کودکان کم هوش دارند.
ب: تعریف تحلیلی هوش
بنا به اعتقاد نظریه پردازان تحلیلی، هوش توانایی استفاده از پدیدههای رمزی و یا قدرت و رفتار مؤثر و یا سازگاری با موقعیتهای جدید و تازه است. شاید بهترین تعریف تحلیلی هوش به وسیله دیوید وکسلر (1958)، روان شناس آمریکایی، پیشنهاد شده باشد که بیان میکند: « هوش یعنی تفکر عادلانه، عمل منطقی و رفتار مؤثر در محیط » (صبحی قراملکی، 1387، 49).
دیوید وکسلر، هوش را به عنوان توانایی کلی و جامع تعریف کرده است؛ یعنی مرکب از عناصر یا اجزایی است که به طور کامل مستقل از هم نیستند، و نشانه هوشمندی فرد آن است که میتواند به صورت منطقی بیندیشد و اعمال برخواسته از هوش او اعمالی هدفدار هستند و توانایی هوش به فرد این امکان را میدهد که خود را با شرایط محیط انطباق دهد (اسماعیلی، گودرزی، 1386، 14).
بستن *نام و نام خانوادگی * پست الکترونیک * متن پیام |
استان: کردستان، شهرستان : سقز
شماره تماس:: 09189763156
ایمیل : omidarzy@yahoo.com
کد پستی : 6683193643