چارچوب نظری و پیشینه پژوهش مولفه های هوش هیجانی و عملکرد مدیران (فصل دوم)
در قالب word ودر 44 صفحه و قابل ویرایش
قسمتی از متن فایل ::
هیجان
اصطلاح هیجان به انواع رفتار آدمی مثل رفتاری که آشفته و بدون هدف است و نیز رفتاری که بسیار برانگیخته شده، اطلاق میگردد. هیجان های شدید برای بیشتر اعمالی که انجام میشود ،ایجاد زمینه های انگیزشی میکند. در موقعیت های اضطراری ،از طریق ترشح هورمون غده آدرنال، نیرویی زیادتر از آنچه در حالت عادی موجود بوده است ،به وجود
می آید(ساعتچی،1386).
احساس و هیجان با یکدیگر ارتباط نزدیکی دارند. وقتی شخصی از نظر هیجانی تحریک میشود ،تجربه هایی مثل خوشی ،تهییج،غم،ترس ،اضطراب و غیره به او دست میدهد.این تجربه ها که اصطلاحاً آنها را تجربه های انفعالی میگویند،تنها از طریق تجربه شخصی یا آنچه که دیگران درباره ی تجربه خود میگویند شناخته میشوند .
تاریخچه نظریه هیجان
هیجان ها همواره مورد توجه انسان بوده و هست، زیرا در هر تلاش و در هر اقدام مهم بشری، هیجانات به طریقی دخالت دارند. تقریبا همه فیلسوفان بزرگ از ارسطو گرفته تا اسپینوزا از کانت تا دیوئی و از برگسون تا راسل همگی در مورد هیجان ها اندیشیدهاند و در مورد ریشهها، نمودها، اثرات و جایگاه آنها در نظام طبیعی زندگی انسان تفکر کردهاند و نظریههایی ارائه دادهاند. حکمای الهی به اهمیت بعضی از هیجانات خاص مرتبط با تجربه مذهبی افراد پی بردهاند و پرورش این هیجانات را بطور غیرمستقیم در راس برنامه تربیت مذهبی قرار داده اند، پیشرفت روانشناسی بالینی، روانکاوی، روان شناسی تطبیقی و رفتارگرایی تاثیرات قابل ملاحظهای در مطالعه رفتار هیجانی و ارائه نظریات هیجانی داشتهاند، درباره هیجان هزاران مقاله و گزارش نوشته شده است، با وجود این هنوز هم تئوری کامل، جامع و واحدی درباره هیجانات وجود ندارد که با تمامی این زمینهها مناسبت و ارتباط داشته باشد.
نظریههای معاصر هیجان
نظریه جیمز- لانگ : در این نظریه توالی ادراک، واکنشهای ارگانیک، هیجان مدنظر است. در واقع در این نظریه تلاش بر پاسخ دادن به این سوال بوده است که در موقع بروز هیجانات اول احساس بوجود میآید یا تغییرات جسمی؟
نظریه بازخورد : در این نظریه نوع احساس یا عاطفه به بازخورد حرکتی مقدماتی بستگی دارد. در نتیجه مفهوم بازخورد برای هیجان یک مفهوم اساسی است.
نظریه کانن- بارد : نظریه کانن و بارد اهمیت ویژهای در تجزیه و تحلیل هیجانات کسب کرده است. این نظریه بر اهمیت فرایندهای خاص تالاموسمی در کیفیت خاص هیجان تاکید دارد.
نظریه فعال سازی : این نظریه توسط اشلوزبرگ (1954)مطرح شده است. این نظریه به جای آن که هیجان را به عنوان یک حالت خاص و از نظر کیفی متفاوت از سایر حالتها تلقی کند، محل رفتار هیجانی را بر روی پیوستاری که همه رفتارها را دربرمیگیرد، تعیین میکند. قسمت پائین پیوستار که سطح کلی فعالیت نامیده میشود، به حالت خواب، قسمتهای وسط به توجهات هوشیارانه و قسمت بالای آن به هیجانات شدید اختصاص یافته است.
نظریه انگیزشی : بر اساس این نظریه هیجانات را در درجه اول میتوان به منزله انگیزههایی به حساب آورد، زیرا آنها فرایندهایی به حساب میآیند که باعث تحریک، تداوم و کنترل فعالیت میشوند.
نظریه روانکاوی : نظریه روانکاوی نه تنها به شخصیت بلکه همچنین به هیجانات و به خصوص به مساله اضطراب بطور اساسی پرداخته است و به اهمیت هیجان در فرایندهای تخلیه روانی تاکید داشته است.
نظریههای رفتاری : پیشرفت مکتب رفتارگرایی با کوشش پیشروان آن در بکار گرفتن مفاهیم این مکتب در مورد بسیاری از مسائل دیرینه روان شناسی از جمله مساله ماهیت هیجان همراه بوده است. افرادی چون واتسون، تولمن و اسکیز سعی بر آن داشتهاند تا از این دیدگاه در مورد ماهیت عمومی هیجان بحث کنند(رمضان زاده ،1375،ص 48). در جدول شماره ی 6-2، به طور خلاصه به نظریه های هیجان اشاره شد.
چهار ویژگی اساسی نظریات هیجان عبارت هستند از: هماهنگ کنندگی، پیش بینی کنندگی، عامل انگیزش برای تحقیق، تلفیق کنندگی. نظریه هیجان نه تنها باید به مسائل مختلفی که مطرح شده است، پاسخی نسبتا منطقی بدهد، بلکه باید بسیاری از موضوعاتی را که به عنوان حقیقت مطرح شده، هماهنگ و سپس آنها را تبیین کند. این ویژگی، نظریه را به عنوان عامل هماهنگ کننده ی حقایق قبلی نامگذاری کرده است، چنانچه یک نظریه هیجان بتواند دادهها و حقایق قبلی را به شیوهای هماهنگ وحدت بخشد، پیش بینی روابط جدید را میتوان به منزله ویژگی فوقالعادهای برای آن به حساب آورد. از سوی دیگر هر نظریه جامعی نارسائی های علمی را نشان میدهد که ناگزیر از برطرف کردن آنها هستیم و این خود میتواند انگیزهای برای برخی از مطالعات جدید باشد. این ویژگی نظریه هیجان را عامل انگیزش برای تحقیق مینامند و بالاخره یک نظریه هیجان به عنوان یک عامل تلفیق کننده باید بتواند روابط بین زمینههای ظاهرا گوناگون را مشخص کند. نقش تلفیق به گونهای با نقش هماهنگ سازنده نظریه تفاوت دارد، زیرا که نقش تلفیق ارتباط دادن زمینههای مختلف دانش با یکدیگر است و نه ارتباط دادن حقائق مربوط به یک زمینه دانش. نظریههای هیجان اساساً برحسب انواع سوالاتی که قصد دارند پاسخ دهند، از یکدیگر متمایز میشوند. نظریههای مختلف خود را چنان دچار سوالات گوناگون میکنند که اغلب نکات مشترک اندکی بین آنها وجود دارد. از سوی دیگر بسیاری از صاحب نظران فقط به توضیح یک یا دو هیجان مختلف میپردازند و از مطالب آنان چنان استنباط میشود که در مورد موضوعات مجزایی بحث میکنند. گستردگی سوالات و انوع هیجانات تفاوتهای بارزی بین نظریات هیجان را سبب شده است(رمضان زاده،1375).
هوش از دیدگاه صاحب نظران
بينه، سیمون (1916) هوش را قضاوت ،عقل سليم ،شعور عملي ،ابتکار ،استعداد ،انطباق خود با موقعيت هاي مختلف ،به خوبي قضاوت کردن ،به خوبي درک کردن،به خوبي استدلال کردن ،قضاوت درست در برخورد با مسائل تلقي مي کنند،روان شناسان ديگر هوش را توانايي تفکر انتزاعي ،توانايي يادگيري ،استعداد حل مسئله يا توانايي سازگاري با موقعيت هاي جديد مي دانند.
وکسلر( 1958 ) هوش را به عنوان يک استعداد کلي شخص براي درک جهان خود، برآورده ساختن انتظارات آن تعريف کرد. بنابر اين از نظر وي هوش شامل توانايي هاي فرد براي تفکر منطقي ،اقدام هدفمندانه و برخورد موثر با محيط است. علاوه بر اين او تاکيد کرد که هوش کلي را نمي توان با توانايي رفتار هوشمندانه معادل دانست، بلکه بايد آن را به عنوان جلوه هاي آشکار شخصيت به طور کلي تلقي کرد. از نظر وکسلر هوش مي تواند اجتماعي ،عملي يا انتزاعي باشد و نمي توان آن را از ويژگي هایی مانند پشتکار، علايق و نياز به پيشرفت مستقل دانست.
ها مفريز (1970) هوش عبارت است از خزانه مهارت هاي ذهني آدمي
بورينگ (1970) عقيده داشت هوش چيزي است که به وسيله آزمون هاي هوش اندازه گيري مي شود.
ثرندایک(1920) رفتار هوشمندانه را متشکل از توانایی های خاص و گوناگون میداند. او از سه نوع هوش صحبت میکند که افراد مختلف میتوانند در این سه نوع متفاوت باشند. این سه نوع عبارت هستند از:
هوش انتزاعی : این نوع هوش با اندیشه ها و نهادها سر و کار دارد. درک روابط اجزاء و پدیده ها با این نوع از هوش ارتباط دارد توان درک نظریه ها، ریاضیات به این نوع هوش مرتبط است.
هوش مکانیکی: به ویژگیهایی ارتباط دارد که به بهره گیری موثر از ابزارها و انجام اعمال و فعالیت ها مربوط میشود. افرادی که از نظر انجام فعالیت ها و مهارتهای عملی بازخورد خوبی دارند از هوش مکانیکی بالایی برخوردارند.
هوش اجتماعی: به توانایی های فرد که ایجاد روابط اجتماعی مناسب را میسر میسازد اطلاق میشود.
اسپیرمن(1904) معتقد است که در همه ی کارکردهای روانی یک عامل کلی هوش و شماری از عوامل اختصاصی هوشی وجود دارد. به عبارت دیگر، او هوش را به دو بخش شامل : هوش کلی و هوش اختصاصی تقسیم میکند.
هوش کلامی: در این نوع هوش فرد مطلب را به سرعت میخواند و میفهمد و در سخن گویی واژگان بیشتر و دقیق تری به کار میبرد.
هوش کاربردی: با استفاده از این نوع هوش فرد هوشمند همواره موقعیت ها را خوب بررسی میکند و مسائل را به نحو مطلوب و موفقیت آمیز حل میکند.
هوش اجتماعی: فرد هوشمند با این نوع هوش دیگران را آنگونه که هستند میپذیرد پیش از سخن گفتن میاندیشد. رفتار و کردارش با سنجیدگی و ژرف نگری همراه است.
ترستون: بر خلاف اسپیرمن معتقد است که نوعی از هوش به نام هوش کلی وجود ندارد بلکه هوش از انواعی از استعدادهای روانی تشکیل یافته است که شامل هوش کلامی، استعداد عددی، درک روابط فضایی، درک معنای کلامی، حافظه، استدلال و ادراک میشود. هوش کلامی روابط بین واژگان و استعداد عددی سرعت و دقت در عملیات حساب را شامل
می شود. درک روابط فضایی به استعداد پی بردن به باز شناسی و همگونی شکل ها به یاری بینایی اطلاق میشود. منظور از درک معنای کلامی عبارت از به خاطر سپردن واژه های منحصر به فرد است. منظور از حافظه حفظ کردن هر گونه طرح و نقشه شعر و قطعه یا اعداد و ارقامی به صورت طوطی وار است و ادراک عبارت است از تمیز دادن اختلافهای اندازه شکل طول و عرض یا جای خالی واژه ها و اندام ها در شکل ها
اشترن برگ (1980) به اجزای عالیه، عملیاتی و اجزاء کسب معلومات در هوش اشاره میکند و بر این اساس او نیز هوش را به انواع هوش کلامی، هوش کاربردی و هوش اجتماعی تقسیم میکند.
گاردنر (1983) هوش را در هفت نوع جداگانه مشخص کرده است: 1) هوش زبانی یا کلامی 2) هوش موسیقی 3) هوش منطقی یا ریاضی 4) هوش فضایی 5) هوش حرکات بدنی 6) هوش اجتماعی 7) هوش درون فردی یا مهار نفس. گاردنر معتقد است که افراد آدمی برای هر مسئله خاص هوش مربوط به آن مسئله را به کار میبرند(احدی، 1387). گرچه در تعاریف مختلفی از هوش که توسط روان شناسان ارائه شده است توافق آشکار به چشم نمي خورد،اما گونه اي از همساني را مي توان از آنها استنباط کرد در همه اين تعريف ها به نوعی از استعداد کلي اشاره شده است که در حل مسائل، مفيد واقع مي شود به طور کلي با مرور تعريف هايي که از هوش به عمل آمده است ملاحظه مي شود که در اين تعريف ها مفاهيم زير به گونه اي آشکار يا به طور ضمني بيان شده اند: 1- تفکر انتزاعي 2-يادگيري از تجربه 3-حل مسائل از راه بينش 4- سازگار شدن با موقعيت هاي جديد 5-تمرکز و تداوم در به کار انداختن توانايي ها براي رسيدن به يک هدف مطلوب (شريفي ،1376،ص 36-39). جدول شماره ی 4- 2، خلاصه ای از این تعاریف را ارائه میدهد.
بستن *نام و نام خانوادگی * پست الکترونیک * متن پیام |
استان: کردستان، شهرستان : سقز
شماره تماس:: 09189763156
ایمیل : omidarzy@yahoo.com
کد پستی : 6683193643