پکیج و پروتکل آموزشی بر مبنای مداخله عقلانی- عاطفی و رفتاری الیس
در قالب word و در 25 صفحه و قابل ویرایش
توضیحات تکمیلی::
تعریف نظری روش درمان عقلانی- عاطفی- رفتاری (REBI)
اليس این دیدگاه را مطرح میسازد که ممکن است نظام اعتقادی فرد هم شامل مجموعه ای از اعتقادات منطقی و هم شامل مجموعه ای از اعتقادات و باورداشت های غیر منطقی باشد (شفيع آبادی و ناصری، ۱۳۸۸). در این شیوه به مراجع کمک میشود از خودگویی ها، انتظارات، یا باور هایی که منعکس کننده شیوه های نامؤثر تفکر درباره خود، دیگران و آینده است، آگاه شود. سپس او را راهنمایی میکند تا ارتباط بین این باورهای منفی و تجارب هیجانی خود را در یابد و نهایتا درمانگر و مراجع به شیوه های گوناگونی برای شناسایی خلق و ارزیابی راه کارهای ایجاد تفکرات سازگارانه با هم همکاری میکنند.
اليس در درمان عقلانی- عاطفی و رفتاری خود معتقد بود اختلالات هیجانی به میزان فراوانی پیامد تفکر غیر منطقی و غیر عقلانی فرد است و چنان چه او بیاموزد مشکلات برآمده از ادراک های مخدوش و تفکر غیر منطقی خود را کاهش و تفکر عقلانی را افزایش دهد از اختلالات هیجانی رهایی مییابد. اليس با اعتقاد به رابطه بین فکر و هیجان به مثابه دو مقوله همپوش پایه نظری رویکرد شناختی خود را مطرح میسازد و معتقد است رفتار میتواند بر هیجان و تفکر فرد اثر بگذارد. لذا او تمرینات رفتاری را در شیوه درمان خود وارد کرد. اليس معتقد بود که راه حل مشکلات بیماران را باید در موقعیت هایی که این مشکلات در آنها بروز میکنند جست وجو کرد که در گذشته دور بیماران (اليس، ۱۹۷۰ به نقل از سیف،۱۳۸۳).
بسته آموزشی یا همان پروتکل آموزشی که شامل ۶ جلسه بود و هر جلسه به مدت ۱۰۰ دقیقه و هفته ای ا بار برگزار شد.
جلسه اول
اهداف :
1- پذیرش شرکت کنندگان و ایجاد رابطه و آشنایی اعضا با یکدیگر.
۲- بیان اهداف و قوانین گروه (حضور منظم، اصل رازداری)
۳- مشخص کردن عوامل ایجاد کننده و فعال کننده بهزیستی یا عدم بهزیستی روانشناختی افراد و نقش عقاید و افکار منطقی یا غیر منطقی بر روی آن
۴- خاتمه و تکليف.
جلسه با معرفی اعضا به یکدیگر و آشنا شدن با همدیگر شروع شد. بعد از برقراری ارتباط و خوش آمدگویی به اعضاء اهداف کلی جلسات برای اعضا شرح داده شد و جلسه با تعریف ساده و قابل فهم از بهزیستی روانشناختی شروع شد. سپس به اعضا اجازه داده شد تا مشکل را از زبان خودشان مطرح سازند، سپس نقش افکار و عقاید غیر منطقی روی سلامت و بهزیستی اعضا مورد بررسی قرار گرفت. ادامه جلسه بدین قرار است:
بهزیستی روان شناختی اشاره به حسی از سلامتی دارد که آگاهی کامل از تمامیت و یکپارچگی در تمام جنبه های فرد را شامل میشود. بر این اساس ريف مؤلفه های بهزیستی روان شناختی را دربرگیرنده شش عامل دانست:
پذیرش خود : یکی از مؤلفه های کلیدی بهزیستی، داشتن نگرشی مثبت نسبت به خود است، البته نه به معنای خودشیفتگی و عزت نفس خیلی بالا و غیر معمول، بلکه به معنای احترام به تفسی که بر اساس آگاهی از نقاط قوت و ضعف خود است.
هدفمندی در زندگی : توانایی پیدا کردن معنا و جهت گیری در زندگی و داشتن هدف و دنبال کردن آنها که تمامی این ها در تعامل با خوشبختی قرار دارد. اولین و روشن ترین نظریه در مورد هدفمند بودن در زندگی را فرانکل (۱۹۹۲) داده است.
رشد شخصی : یا توانایی شکوفا ساختن کلیه نیروها و استعداد های خود. پرورش و به دست آوردن توانایی های جدید که مستلزم روبرو شدن با شرایط سخت و مشکلات است، زیرا رویارویی با این شرایط باعث میشود فرد نیروهای درونی خویش را بجوید و نیز توانایی های جدیدی را به دست آورد. زمانی بیشتر احتمال یافتن این نیروها میرود که فرد تحت فشار است، این استعدادها مکررا کشف میشوند و قدرت خود را در تغییر شرایط نشان میدهند. خودشکوفایی انسان ها در طی چالش ها و شرایط نامطلوب، بیانگر توانایی روانی انسان در کنار آمدن با مشکلات، تحمل بسیاری از مصیبتها و بازگشت پس از پشت سر گذاشتن آن و پیشرفت پس از گذار از موانع، است.
تسلط بر محیط : یکی دیگر از کلیدهای رسیدن به بهزیستی، تحت کنترل داشتن جهان پیرامون است؛ یعنی هر کس باید بتواند تا حد زیادی بر زندگی و محیط اطرافش تسلط و احاطه داشته باشد و این کار در گرو این است که فرد محیطش را مطابق خصوصیات و نیازهای فردی خود شکل دهد و بتواند آن را به همان شکل نگه دارد. چنین تسلط و احاطه ای تنها از تلاش و عملکرد خود فرد و در متن کار، خانواده و زندگی اجتماعی او به دست میآید. داشتن کنترل در زندگی چالشی است که انسان تا آخر عمر با آن روبروست. این جنبه از بهزیستی بر این نکته تاکید دارد که برای ایجاد و حفظ محیط کاری و خانوادگی مطلوب هر شخصی، همواره به نیروی خلاقه او احتیاج است. چنین محیطی است که برای فرد و اطرافیانش بهترین ها را به همراه دارد و زمانی که در چنین محیطی قرار داریم متوجه میشویم که تسلط، قوی ترین نیرو و توانایی انسان است.
خودمختاری : به این معناست که فرد بتواند بر اساس معیارها و عقاید خویش عمل و زندگی کند، حتی اگر بر خلاف عقاید و رسوم پذیرفته شده در جامعه باشد. فرنر (۱۹۶۴) تاکید میکند که یک انسان کاملا رشد یافته و خودشکوفا، وها از هر گونه قراردادهای اجتماعی و آداب و سنن است
روابط مثبت با دیگران : عبارت است از برقراری روابط نزدیک و صمیمی با دیگران و اشتیاق برای برقراری چنین رابطه ای و نیز عشق ورزیدن به دیگران. این جنبه اجتماعی ارتباطی بهزیستی، در بر گیرنده بالا و پایین شدن های روابط و تعاملات اجتماعی و بین فردی است. به این معنا که روابط میتواند از یک رابطه شديدأ عاشقانه و صمیمی تا روابطی پر از مشکل و ناراحتی در نوسان باشد (ریف، سینگر و لاو .۲۰۰۴).
از نقطه نظر دیدگاه عقلانی – عاطفی و رفتاری شرایط زندگی دیگران و رویدادهای گذشته تعیین کننده مشکل نیستند بلکه نوع ادراکات از موقعیت ها و نیز شیوه تفکر است که همواره انسان را به دردسر میاندازد. الیس میگوید: ۹/۹9 درصد آدم های دنیا این باور نادرست را دارند که هر وقت ناکام شدی باید احساس بدبختی و افسردگی کئی و وقتی جدا ناکام میشوی با تاعادلانه با شما رفتار میشود باید اوضاع را افتضاح، وحشتناک، هولناک و فاجعه بار بدانید. این طرز فکر به چند دلیل غلط است:
1- اگرچه تحقق نیافتن خواسته های شما ناخوشایند است ولی فاجعه بار یا وحشتناک نیست مگر آن که خودتان بخواهید آن را این گونه بدانید. وقتی به خود میگویید، من این وضعیت را دوست ندارم، تحملش را ندارم. دیوانه ام میکند" اصلا نباید این گونه باشد.
۲- اگر چه بچه ها هر مقداری از ناکامی را نمیتوانند تحمل کنند ولی بزرگسالان اگر بخواهند میتوانند. بچه ها نمیتوانند فلسفی بیندیشند. بزرگسالان میتوانند بفهمند که بالاخره ناکامی آنها تمام میشود و میتوانند محیط اطراف خود را عوض کنند و نقایص لاعلاج خود را بپذیرند.
۳- اگر خودتان را بابت ناکامی هایتان به طرز وحشتناکی ناراحت کنید، نمیتوانید ناکامی ها را به شکل موثری رفع کنید. هر چه وقت بیش تر و انرژی بیش تری صرف ناله و شیون بابت سرنوشت تاسفبارتان کنید و دندان های خود را بیش تر به هم فشار دهید کمتر میتوانید با مشکلات برخورد کنید حتی اگر نظر شما درست باشد و دیگران در حق شما ظلم کرده باشند – چه چیز عمل آنها خیلی وحشتناک است؟ بله، ممکن است اخلاقی عمل نکرده باشند اما چه کسی گفته است مردم اصلا نباید غیراخلاقی رفتار کنند؟ شما گفته اید؟
۴- در مورد ناکامی های اجتناب ناپذیر و لایتغیر برای مثال مرگ همسرتان که بازگشت ناپذیر است هم بی جهت خودتان را ناراحت میکنید. چون از زندگی میافتید. آیا ناله و شیون شما، همسرتان را برمی گرداند؟ آیا اوضاع را بهتر میکند؟
اگر جوابتان منفی است پس چرا نمیپذیرید که ناخوشایند و اجتناب ناپذیرند؟ ممکن است بد باشند ولی چطور ثابت میکنید که افتضاح هستند. (مگر آن که خوتان بخواهید)
۵- بهتر است شرایط ناخوشایندی را که نمیتوانی عوض کنی، بپذیری. آنچه هست، هست.
همان طور که اپیکتتوس و مارکوس اورلیوس (فلاسفه های روانی باستان) گفته اند ما انسان ها عمدتا همان گونه که فکر میکنیم احساس میکنیم. البته که کاملا بلکه عمدتا. ما خودمان احساساتمان را بوجود میآوریم این کار را از طریق یادگیری از والدین و دیگران و اختراع افکار معقول و نامعقول در سرمان انجام میدهیم. ما انسان ها با صفتی متولد میشویم که موجودات دیگر به ندرت صاحب آن هستند. این صفت، فکر کردن در مورد فکر کردن است. ما توانایی تغییر عقاید، هیجانات و فعالیت هایمان را داریم، هر چه قدر عملکردمان بد باشد. هر قدر که دیگران با شما ناعادلانه رفتار کنند و هرچه قدر شرایط افتضاحی داشته باشید تقریبا همیشه میتوانید اضطراب و ناامیدی و نفرت شدید خود را تغییر دهید میتوانید آنها را کم و حتی محو و نابود کنید.
انسان ها باید طوری تربیت شوند که مسئولیت واکنش های خود را بر عهده بگیرند. این نکته در زبانی که برای توصیف وضعیت ها مورد استفاده قرار میدهیم مشهود است:
"او مرا عصبانی کرد"، "واقعا ناراحتم کرد با او باعث شد این کار را کنم (علل بیرونی)"
کورزیسکی (۱۹۳۳): من همان عملی که انجام میدهم هستم، اگر عمل من بد باشد من هم بد هستم.
و این جمله معروف که: "اگر ندانید کجا میروید، به طور حتم نخواهید دانست کی به مقصد میرسید. "
تکالیف :
به اعضا گفته میشود تا جلسه آینده عواملی که سبب میشوند دچار عدم تعادل روانشناختی و ناراحتی و اضطراب شوند را مشخص کنند.
پایان و خداحافظی
بستن *نام و نام خانوادگی * پست الکترونیک * متن پیام |
استان: کردستان، شهرستان : سقز
شماره تماس:: 09189763156
ایمیل : omidarzy@yahoo.com
کد پستی : 6683193643